غم

ساخت وبلاگ

یه بار یه حرف خوبی به یکی از دوستام گفتم.

بهش گفتم آدم از هر کس زخم میخوره و از هر کس نا امید میشه، هر وقت بی کس و بی پناه میشه به خونواده پناه میبره. اما وقتی از خونواده زخم بخوره و اونا پشتشو خالی کنن و حمایتش نکنن و دستشو نگیرن تا به آرزو هاش بسه، وقتی حس می کنه تو خانواده جایی نداره و هم پدر و هم مادر از دستش خسته شدن و دیگه نمیخوانش؛ اون وقت باید چه کار کنه؟

الان من که تو این وضعیتم باید چه کارکنم؟

الان که قلبم زخمی شده و جیگرم خون شده و دلم شکسته باید چه کار کنم؟

چرا خدا خودکشی رو گناه کبیره کرد؟ الان من که از اون جا رونده و ازین جا موندم باید چه کار کنم؟

مرگ برام راحت تر نیست تا این شکنجه ی هر روزه که اسمشو گزاشتن زندگی؟

اگه میام و اینجا مینویسم از بی کسیمه. از اینه که تو این آسمون خدا من یه ستاره ندارم که دردمو بهش بگم و گرنه که میدونم تف سر بالاس.

دوم هم به دلیل اینه که روزگار این است که گه عزت دهد گه خوار دارد. یه روز آدرس این وبلاگو بهشون بدم و بگم ببینید چه بلایی سر من اوردید. منی که تو این منجلاب مثل سگ جون کندم تا خودمو بالا بکشم و دست خودمو یه جایی بند کنم اما شما از من یه زن احمق نادون زلیل میخواستین.

من مقاومت می کنم و قوی میمونم اما شما مثل لشگر بزید منو دوره کردین و با کاراتون، با حرفاتون، حتی با نگاه کردنتون تیر پشت تیر به قلب من می زنین.

خدا ازتون نگزره. شما که حامی بودن بلد نیستید چرا منو به این جهنم اوردید؟ چرا گزاشتین دوباره کنکور بدم؟ چرا الکی اداشو در اوردین؟

می سپارمتون به اون بالا سری. حسابتون با اون. من بر خلاف شما نه دلشو دارم نه میتونم سنگ دل باشم و انتقام بگیرم.

خودش انتقام دل خون و اشکامو ازتون میگیره.

دیر و زود داره ولی ...


یه نصیحت...
ما را در سایت یه نصیحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dobaree00 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 4:10